(فقط عشقم) just my love part4
ما با ss501 کره ای شدیم (داستان)
داستان ss501
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
لينك باكس پيشرفته لينك من
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ما با ss501 کره ای شدیم (داستان) و آدرس wearekoreia-story.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 11087
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

آرشيو وبلاگ
آبان 1390
شهريور 1390


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 15:57 :: نويسنده : samira

سمیرا و قتی به خونه رسید دید موریونگ قبل از اون اومده و به ماشین نوک مدادی گرون قیمتش تکه داده و داره فکر میکنه توی دلش کفت الانه که منو دار بزنه و جلو رفت و وقتی موریونگ اونو دید بی تفاوت رو به روش ایستاد و بعد از چند دقیقه سمیرا رو توی بقلش فشرد ....سمیرا در حال خفگی بود که داد زد هی موریونگ دارم خفه میشم فکر میکردم منو بزنی نه این که خفم کنی ......یکدفعه صدای خنده موریونگ رفت هوا و گفت :

- یعنی تو با اون ............... وای خدا میخواستم امشب خود کشی کنم اگه پسر دیگه ای بهت دست میزد من چی کار میکردم ؟؟؟ وای خیلی خوشحالم................

سمیرا از این حرکت موریونگ تعجب کرد وقتی موریونگاونو ول کرد به چشماش خیره شد که داشت از خوشحالی برق میزد ولی نتونست خودشو با موریونگو گول بزنه....

سمیرا – موریونگ میتونم یه چیزی بهت بگم

موریونگ – البته بگو...

- من....من...

- خوب تو چی ؟؟؟

- من یکی دیگه رو دوست دارم ...

لبخند از روی لبهای موریونگ رفت...

- اون کیه؟؟؟

- نمیتونم بگم ولی خیلی دوستش دارم انقدر که از کشورم و خانوادم زدم تا بیام پیش اون حالا هم در به در دنبالشم....

- پس مشهوره...

- اره ... خیلی...

- شغلش چیه ؟

- همه کارست ... هم خوانندست ....هم بازیگره ...

- خوبه ... من میرم بالا ... بای

سمیرا حس کرد مویونگ ناراحت شده اما بهتر از این بود که اونو گول بزنه ...و بعد به اتاقش رفت باید زود میخوابید تا صبح زود بیذار شه...

صبح با صدای الارم زنگ بلند شد و دوش رفت یه شروار جین دختونه ابی پوشید با یه تونیک که با سه رنگ ابی و مشکی و قرمز بود بالاش تنگ بود ولی وقتی با پایین میرسید قارچی بود .منتظر موند ساعت 9:30 دقیقه بود که صدای زنگ در اومد و به سرعت از ساختمون پایین اومد مدیر ماوو با همون سر زندگی قبل به بهش سلام کرد و طراح یوهی هم اومد و اونو بقل کرد خودش از تعجب از دست کارهای یوهی داشت شاخ در میاورد...

- طراح یوهی خفه شدم ولم کن ... باشه سلامتو قبول کردم ولم کن ...

یوهی هم اونو ول کرد...

- وایییییییییی کی میره این همه راهو طراح .... یو .... هی ....وای خوب یا اسممو صدا کن یا بهم بگو اونی خودت خسته نمی شی هر دفعه به من بگی طراح یو هی ...

- باشه اونی قبوله با این کلمه راحت ترم ...

- حالا سوار شو بریم...

- کجا ؟

- بریم میفهمی...

سوار ماشین شدند و رفتن به همون استدیویی که قبلا رفته بودند ...یوهی سمیرا رو به زور به اتاقی برد ولباساش رو عوض کرد و یه کت و شروار پسرونه بهش داد تا بپوشه و اونو سری پشت یه میز نشوند و یک دختر جوان اومد ...

ماریانا- سلام من ماریانا هستم گریمر گروه ...

- منم خوشبختم ولی کدوم گروه ؟؟؟

یو هی – نونا (خواهر کوچیک تر) بی خیال دیرمون شده... ماریانا دست به کار شو...

- ولی اونی

- ولی  نداره من میرم بیرون منتظرم بای...

 ماریانا کارش رو شروع کرد بعد از 20 دقیقه

- تموم شد بلند شو بریم بیرون...

- ولی بزار ببینم چه شکلی شدم ؟

ماریانا مهلت نداد و اونو بلند کرد و اونو به زور بیرون برد فقط سمیرا فهمیده بود روی سرش کلاه گیس و یه کلاهه ولی نمیدونست چجوری شده چون ماریانا اونو ارایش هم کرد ...وقتی از اتاق خارج شدند یوهی و مدیر ماوو با دهان باز به اونا خیره شده بودند ...

سمیرا دوید طرفشون و جلوشون وایستاد ولی اونا فقط اونو نگاه میکردند و حرف نمیزدند ولی بلاخره ماریانا اومد جلو و اونو برد جلو یه اینه بلند و سمیرا هم دهنش باز میشه...

اون یه کت و شروار ابی نفتی پوشیده بود که تنگ بود به همین دلیل اونو مردونه نشون میداد وبالا تنشو که هم به زور یوهی با یه کش کلفت دورش پیچیده بود که به این صورت هیکلش شبیه مردا شده بود ولی هنوز باریک و دخترونه بود ولی باز شبیه مردای خیلی لاقر شده بود وقتی به قیافش رسید موهاش جمع شده بود روی سرش و یه موی پسرونه حدودا بلند روی صورتش ریخته بود و یه کلاه که جمع شدن مو هاش رو روی سرش نشون نده و یه ارایش که پسرونه بود واقعا شبیه پسرا شده بود از توی شک در او مد و صداش رو کلفت کرد چون واقعا استاد تغییر صدا بود و با صدای مردونش بلند گفت:

- چه خوش تیپ شدی پسر ...

یوهی – اره واقعا شبیه پسرا شدی ...

مدیر ماوو – ما هم به خاطر همین موضوع تو رو انتخاب کردیم ..

سمیرا – منو؟؟؟ برای چی؟؟؟

مدیر ماوو – تو رو چون هم دختر خوشگلی هستی هم پسر خوشگلی هم خواننده خوبی اگه بتونی با اون صدای قبلی که الان باهاش حرف میزدی بتونی بخونی که عالیه مثل اون دفعه که صدات رو شبیه ایون جونگ کرده بودی و خونده بودی...

- ولی برای چی؟ واسه چی ؟ مگه قراره خواننده بشم؟ ...

- اره یه گروهی هست که ما میخواییم تو توش باشی...

- گروه چه گروهی ؟

- یه گروه با 5 تا پسر

- اسمش چیه ؟

- نمیدونم توی کشور شما مشهورن یا نه ولی گروه خوبین اسمشون هم ss501

سمیرا دیگه نتونست تعادلش رو حفظ کنه و افتاد زمین ...

به فکر فرو رفت یاد اون روزایی که دبیرستانی بود و با ss501 اشنا شده بود اولاش هیچ کس توی کلاس دابل اس رو نمیشنواخت ولی اخر سال همه دابل اسی کرده بود ...

- ولی اونا که از هم پاشیدن

- اره ولی قرار تا 2 ماه دیگه برای یه البوم دور هم جمع بشن و تا 6 ماه با هم باشن بعدش رو هم خبر ندارم...

- من نمیتونم قبول کنم اگه قبول کنم خوانوادمو از دست میدم و کشورم هم نمیزاره من برگردم ...

- ما فکر اون جاشو هم کردیم تو از این به بعد اسمت گو سونگ میه و نمیخوای بگی اهل کدوم کشوری وقتی این جایی گو سونگ می و وقتی میری ایران سمیرا ...

- یعنی عملیه ...من ... من ... قبول میکنم

پس باید روی صدا و رقص تو کار کنیم وروی رفتارت تو که اسمشونو شنیدی پس افتادی چجوری میخای باهاشون رو به رو بشی...

سمیرا که تازه متوجه کارش شد خودشو جمع و جور کرد و بلند شد...

از اون روز به بعد سمیرا از صبح تا ساعت 9 شب تمرین میکرد از قبل خیلی لاقر تر شده بود بعد از یک ماه ونیم مدیر ماوو به سمیرا که تازه  برای تمرین اماده شد بود گفت ...

- سونگمی بیا این جا؟

- بله مدیر ...

- با این اسم راحتی ؟

- عادت کردم ...

- خوب امشب یه مهمونیه تولد ایون جونگه تو رو هم دعوت کرده به خاطراون دفعه من میخوام تو رو ببرم تا با بازیگر ها و خواننده های مختلف اشنا بشی تا راحت بتونی با پسرا رو به رو بشی تو و یوهی با هم میرید بیرون و یک لباس مناسب میگیرید و برای امشب اماده میشید

- ولی مدیر اگه ضایع بازی در اوردم چی اخه من همشون رو میشناسم و حتی طرفتار بعضی ها هستم ...

- باید خدتو کنترل کنی و نزاری اونا بفهمن که تو طرفتارشونی ...

- باشه ...

- پس برو اماده شو یو هی منتظره ...

سمیرا اماده میشه و با یوهی به خرید میرن یه پیراهن دکلته مشکی و بنفش که بالا تنش سیاهه و پایین تنش سیاه پفدار با تور های مشکی و روی بالا تنش با رگه های بنفش کار شده و دور کمرش یه پارچه براق بنفش که تا پشتشه و پشتش یه پاپیون بزرگ میشه رو خریدن و یوهی هم یه پیراهن بلند شیری که بالاتنش پشت کردنی بود و پایین تنش فن بود و یه پارچه اکلیلی که با نگین های نقره ای براق روی خط کمرش بود روخریدن و دوش گرفتن تقریبا ساعت 7 عصر پیش ماریانا رفتن و ماریانا هم دست به کار شد یه ارایش دخترونه قشنگ که زیاد غلیض نبود رو روی سمیرا انجام داد و موهاشرو به سه قسمت کرد یه قسمتو بالای سرش گرد کرد و قسمت بعدی رو روی دوتا شونه هاش ریخت و قسمت بعدی رو پشتش ازاد گذاشت و بعد یوهی و خودش رو اماده کرد یو هی هم که مو های کوتاهی داشت رو کمی پایین موهاشرو فر کرد و ارایش غلیضی روی صورتش انجام داد و ماریانا که دختر لا قر و زیبایی بود با یه اراایش مختصر روی صورتش و موهایی که تا شونه هاش میرسید رو باز کذاشت موهاش سیاه و لخت بود و ساعت 8 همه اماده بودن و به سمت مهمونی رفتن ...

مهمانی

سمیرا وقتی وارد شد اول از تعجب دهنش به زمین چسبید ولی خودشو جمع و جور کرد و یوهی هم اونا رو به بازیگرا و خوانده ها معرفی کرد سمیرا خودش نفهمید ولی باز غرور همیشگی به سراغش اومده بود و خیلی ارام و متین رفتار میکرد اون از بچگی یه غروری داشت که همیشه پیشش بود خیلی سعی می کرد و از اون فاصله میگرفت ولی الان اون غرور به دردش میخود پس باید ازش استفاده میکرد...یوهی هم از این موضوع خوشحال و متعجب بود همین طور که یوهی داشت سمیرا رو دنبال خودش میکشید اونو به پیش چند نفر برد و سمیرا از شدت تعجب و ترس پاهاش قفل شده بود ولی تا متوجه شد دیگه کار از کار گذشته بود و رو به روش وایستاده بود...


نظرات شما عزیزان:

sanshan
ساعت20:08---2 ارديبهشت 1391
khub bud pas baghiash chi nemikhay edamash bedi??/

Muni
ساعت0:44---27 شهريور 1390
مرسي عزيز _ خسته نباشي .
پاسخ:ممنونم............


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: